فهرست مقاله
هرکسی خواهانِ خوشحالی و احساس رضایتمندی است. هر فردی دوست دارد که لذت، رضایتمندی، روابط شاد و آرامش ذهن را تجربه کند. پس چرا این همه آدم، با خواست خود، «در ناامیدی محض» زندگی میکنند؟
کودکان به دلیل سرزنشهای مخرب و کمبود محبت در دوران کودکی، از همان سنین اولیه، احساسات منفی را در خود پرورش میدهند. وقتی بالغتر میشوند، این احساسات شدیدتر میشود و انواع احساسات منفی بیشتری را تولید میکند.
عمدهترین احساسات منفیای که افراد تجربه میکنند عبارتند از: ترس، تردید، نگرانی، غبطه، حسادت، خشم، بیلیاقتی و احساس عدمکفایت هنگام مقایسه با دیگران. وقتی کودکی مدام مورد سرزنش قرار میگیرد در وی ترس، شک و نگرانی ایجاد میشود حتی زمانی که کودک کارهای ارزشمند انجام میدهد، باز والدینش خشنود نمیشوند. در اغلب خانوادهها، والدین بهندرت محبت یا تایید خود را ابراز میکنند یا بهمحض اینکه حس کنند کودک در خشنود کردنشان کوتاهی میکند، عشق و تاییدشان را از او دریغ میکنند.
احساسات، ارزیابی را مغشوش میکند
احساسات، بهخصوص احساسات منفی، ارزیابی را مغشوش میکند. فرد گرفتار در احساسات منفی، قادر نیست واضح و منطقی فکر کند. هر چه احساس منفی شدیدتر باشد، شخص بیشتر از واقعیت دور میشود و در استدلال کردن ناتوانتر میشود. در این حالت گفتار و رفتار شخص، اغلب غیرقابلتوجیه و زیانآور است.
ریشههای احساسات منفی
پنج عامل اصلی، باعث میشود مردم در خود احساسات منفی به وجود بیاورند و در آن وضعیت بمانند. اینها جزء بدترین قورباغههایی هستند که در اعماق مرداب احساسات شنا میکنند. این پنج عامل: توجیه کردن، درگیر شرایط شدن، حساسیت شدید، قضاوت کردن و خودفریبی است. برای رهایی از احساسات منفی باید بفهمید که این احساسات از کجا میآیند تا بتوانید از شرشان خلاص شوید یا از همان ابتدا مانع به وجود آمدنشان شوید.
توجیه کردن
با توجیه و عذر آوردن، از منفی بودن خود دفاع میکنید و به خود حق میدهید که عصبانی باشید. احساسات منفی تنها زمانی به وجود میآیند که شما به خود حق میدهید که این احساسات را برای خود و دیگران به وجود بیاورید.
وقتی در مورد وضعیت ناگوار خاصی بحث میکنید، با ارائه دلایل مختلف، مشغول توجیه احساسات منفیتان میشوید. اغلب حین رانندگی با خودتان حرف میزنید؛ خودتان را توجیه میکنید و به محکوم کردن افرادی که در آنجا نیستند میپردازید. توجیه کردن، شبها شما را بیدار نگه میدارد.
هر چه بیشتر خود را توجیه و متقاعد میکنید که طرف مقابل «بد» است و شما پاک و بیگناهید و حق دارید اینگونه احساس کنید، عصبانیتر و سرخوردهتر میشوید.
البته شاید موقعیتی ایجادشده باشد که ناحق است و باعث آزردگی یا عصبانیت شما شده؛ اما تنها کسی که میتواند احساسی را به آن تجربه گره بزند، خودتان هستید. شما میتوانید انتخاب کنید که احساس بدتان را نگهدارید یا آن را رها کنید.
بر خود گرفتن
بر خود گرفتن، دومین عامل لازم برای داشتن احساسات منفی است؛ به این معنی که از موارد برداشت شخصی میکنید. اتفاقات را بهعنوان حملهای به شخص خودتان تفسیر میکنید.
اگر شرایط ناگوار را حمل بر خودتان ندانید، نمیتوانید احساساتی چه منفی، چه مثبت، در مورد آن شرایط بروز دهید. اگر در روزنامه بخوانید که هزاران نفر (مرد، زن و کودک) در اثر سِیلی در شمال چین غرق شدهاند، اندکی احساس تاسف خواهید کرد ولی باز بدون احساس خیلی خاصی به خواندن عناوین بعدی مشغول خواهید شد؛ چون هیچکدام از آن غرقشدگان را نمیشناسید و حتی آن منطقه را خوب نمیشناسید. شما در موقعیت این تراژدی قرار نمیگیرید. در نتیجه شما هیچ احساس منفی درباره آن تجربه نمیکنید.
این بدین معنا نیست که نمیتوانید درباره اتفاقاتی که برای دیگران میافتد، احساس دلسوزی داشته باشید، موضوع آن است که احساستان درگیر نمیشود؛ بهعنوانمثال، اگر همکاری به دلیل مشکلات شخصی نمیتواند وظایفش را خوب انجام دهد، برایش متاسف میشوید ولی این دلیل نمیشود که مسئولیتهایش را قبول کنید. داشتن حدومرزهای سالمِ احساسی، بهخصوص در محیط کار ضروری است. میتوانید بدون درگیر شدن با احساسات فرد دیگر، همچنان غمخوار او باشید.
حساسیت شدید
سومین عامل احساسات منفی، داشتن حساسیت شدید به تفکرات، عقاید یا دیدگاههای دیگران نسبت به خودتان است. همانطور که اشاره شد، افرادی که با سرزنشهای شدید و کمبود محبت بزرگ شدهاند، احساس حقارت و بیکفایتی میکنند. این احساسات بهصورت نگرانی در مورد عمل، عکسالعمل و رفتار دیگران بروز میکند.
پیتر اُسپِنسکی در کتاب «در جستوجوی معجزه» از این فرایند با عنوان «تصورات درونی»، حساسیت شدید در نحوه رفتارتان با دیگران یا حتی ناراحتی و افسردگی به این خاطر که «تصور میکنید» طرف مقابل در مورد شما منفی فکر میکند، یادکرده است.
یک صحبت مثبت یا نظر تاییدکننده از طرف دیگران، میتواند در شما اعتمادبهنفس ایجاد کند و یک نظر منفی شما را در هم میشکند. افرادی که بیشازحد حساس هستند، اغلب رد شدنها و مذمتهایی را میبینند که وجود خارجی ندارند. در شرایط حاد، افراد فوقحساس نمیتوانند بدون تایید دیگران تصمیم بگیرند و قدم از قدم بردارند.
قضاوت کردن
چهارمین دلیل احساسات منفی، قضاوت کردن یا تمایل به ارزیابی منفی دیگران است. وقتی دیگران را قضاوت کنید، همواره آنها را مقصر خواهید دانست. مقصر دانستن دیگران، توجیهی برای عصبانیت، تنفر و احساسات منفی شما نسبت به آنها میشود.
در انجیل متی 1:7 آمده است: «حکم نکنید تا بر شما حکم نشود». با قضاوت دیگران، برای خود احساسات منفی و ناراحتی ایجاد میکنید. از هر میزانی که برای سنجش دیگران استفاده کنید برای قضاوت خودتان به کار خواهد رفت. وقتی در مورد دیگران قضاوت میکنید، خود را در وضعیت بالاتری نسبت به آنها قرار میدهید، آنها را پایینتر از خودتان میبینید که این عمل اغلب باعث برانگیختن واکنشهای منفی دیگران میشود.
اگر طرف مقابل را داوری نکنید، نمیتوانید از آن شخص عصبانی شوید. فقط هنگامی میتوانید عصبانی شوید که برای خودتان توجیه کنید که طرف مقابل کاری کرده یا حرفی زده (یا نتوانسته کاری را درست انجام بدهد)، که باعث آسیب شما شده است.
برای حذف قضاوت از زندگی خود، از هماکنون تصمیم بگیرید دیگران را در هیچ موردی قضاوت نکنید. انجام این کار در ابتدا بسیار مشکل است اما با تمرین راحتتر خواهد شد. فقط به خودتان یادآوری کنید که همه مردم مستحق زندگی با روش و منش خودشان هستند.
خودفریبی
خودفریبی، یعنی با یک توضیح قابلقبول اجتماعی بخواهید روی یک رفتار غیرقابلقبول سرپوش قرار دهید و آن را با دلیل موجه بدانید. جان آساراف اینها را «دروغهای منطقی» میخواند.
اغلب مردم بهدلیل عزتنفس پايين و شخصیت ضعیف، نمیتوانند اقرار کنند کاری که کردهاند یا حرفی که زدهاند نادرست و غیرمنطقی است حتی بدترين مجرمان، احساس میكنند كه بیگناه هستند و صرفا قربانی کسی، چيزی يا جامعه شدهاند. آنها سعی دارند رفتارشان را منطقی جلوه دهند.
پیتر اوسپنسکی، توضيح میدهد كه تقریبا همه تلخکامیها ناشی از «ابراز احساسات منفی» است. صحبت مدام در مورد شرایط منفی و احیای آنها، احساسات منفی را زنده و رو به رشد نگه میدارد؛ ازاینرو، احساسات منفی مانند آتشسوزی در یک بوتهزار است که با جرقه کوچکی شروع میشود و بهسرعت پخش میشود و غیرقابلکنترل میشود.
اما اگر جرقه روی بوتهای خشک بیفتد و فورا خاموشش كنيد، هيچ آتشسوزی اتفاق نمیافتد. همینطور اگر احساسات منفی را در لحظه شروع، متوقف كنيد، مانند همان آتش کوچک، بهسرعت خاموش میشود و هيچ خسارت و خرابی به بار نمیآورد.
عصبانيت: اصلیترین احساس منفی
دير يا زود، همه احساسات منفی به يك احساس منتهی میشوند: «عصبانيت». نهایت احساس منفی، عصبانيت است. سرانجام ترس، ترديد، حسادت، غبطه و تنفر به عصبانيت تبدیل میشود. این عصبانیت یا به درونتان جاری میشود و جسم و روح شما را بيمار میکند يا به بیرون جاری میشود که باعث سستی و خراب شدن روابط شما با دیگران میشود.
تمام افراد ناكام، عصبانی هستند؛ افسردگی عصبانیتی است که به درون جاری شده و به دلیل عدم توانایی شخص در بيان راحت و صادقانه احساسات به وجود میآید. اين حالت، اغلب با احساس عزتنفس پايين و نااميدی شروع میشود.
خشم نوعی عصبانیت است که به بیرون جاری میشود و بهصورت درگیری لفظی یا فیزیکی با افراد دیگر برای کاری که انجام دادهاند یا انجام ندادهاند بروز میکند.
هدف اصلی مشاورههای روانشناسی، کمک به افراد برای تجزیهوتحلیل و درک تجربههای گذشته است تا احساسات منفی بازدارنده را رها کنند. اغلب افراد هنگام تلاش برای درک علت عصبانیت، کشف میکنند که این عصبانیتها از آزردگی ناشی شدهاند. آنها وقتی قبول کنند که حرف یا رفتار دیگران باعث شده فکر کنند که آزرده شدهاند، رها کردن عاملی که خشم را زنده نگهداشته و تغذیه میکند آسانتر میشود.
ريشه عصبانيت
علت اصلی عصبانيت این احساس است که کسی به ما حمله کرده، آسیب رسانده، سوءاستفاده کرده یا حرص ما را درآورده است. عصبانيت، هميشه ريشه در حالت تدافعی دارد. هم عصبانيت و هم ترس، باعث عقبنشینی شخص برای حفاظت از خود یا حمله به طرف مهاجم میشود.
يكي از بدترين جنبههای عصبانيت اين است كه هر چه آن را بیشتر بروز دهیم، شبيه آتشی غيرقابلکنترل، بيشتر میشود. واقعيت اين است كه هر چه عصبانیتر شویم، بيشتر آسيب میبینیم.
ابراز خشم، خيلی زود تبديل به عادت میشود. شخص ناخشنود به جایی میرسد که كوچكترين مورد، باعث انفجار عصبانيتش میشود. او اغلب، زندگی را با عصبانیت میگذراند. پس از مدتی این احساسات و ابراز عصبانیت، تبدیل به شیوه معمول تفکر و احساس میشود و عادی به نظر میرسد.
دلیل ماندن در وضعیت عصبانی این است که شخص، نیاز دارد کسی آسیب وارده را تایید و ناراحتیاش را درک کند. وقتی پای صحبت فردی مینشينيد كه درباره عامل عصبانيت و ناراحتیاش حرف میزند، شاید بهترین کار گفتن این حرف باشد «من كاملا میفهمم چه احساسی دارید، اگر من هم در شرايط شما بودم، چنين احساسی داشتم». ابراز همدردی يكی از سريعترين راهها برای فرونشاندن عصبانیت است. زمانی كه افراد حس میکنند ناراحتیشان توسط فرد دیگر درک میشود، بهبود آغاز میشود.
محوریت سرزنش
ريشه عصبانيت ملامت کردن است. سرزنش خود يا ديگران براي کاری که انجامشده یا انجامنشده باعث تولید احساسات منفی میشود.
در حقيقت، نمیتوان احساسی منفی را برای مدتی طولانی حفظ كرد، مگر اينكه بتوانید فرد يا چيزی را مقصر عصبانیت خود بدانيد. درست همانند خاموش كردن يك چراغ، لحظهای كه دست از ملامت بردارید، احساس منفی بیدرنگ متوقف میشود.
پادزهر احساسات منفی آنقدر ساده و موثر است که انکارناپذیر است. افرادی كه سالها منفی، عصبانی و ناكام بودهاند، میتوانند احساسات منفی خود را بهصورت آنی با تصميمی ساده و قدرتمند از بین ببرند: تصمیم به پذيرفتن مسئوليت.
شما مسئول هستيد
ازآنجاییكه همه احساسات منفی، ريشه در ملامت و سرزنش دارند، راهحل ساده است: بهجای ملامت دیگران، مسئوليت شرايط را بپذيريد. وقتی مسئوليت كامل شرايط را میپذيريد، همانند ترمز کردن، احساسات منفی متوقف میشود. غيرممكن است كه مسئوليت وضعیتی را بپذيريد و از آن شرایط عصباني و ناراحت باشيد. قبول مسئوليت، همه احساسات منفی مربوط به یک وضعیت/شخص را از بین میبرد و كنترل احساسات را دوباره به شما برمیگرداند.
از این به بعد، هر وقت اوضاع بابمیل پیش نرفت، بیوقفه با خود عبارت «من مسئول هستم» را تکرار کنید و احساسات منفی را در نطفه خفه کنید.
میانگین امتیاز 4.3 / 5. تعداد آرا: 16
1 دیدگاه برای “5 عامل اصلی ایجاد احساسات منفی ”
یک از اساسی ترین عاملهای ناکامی های در زندگی احساسات منفی میباشد و تا این مسئله را حل نکنیم من بعید میدانم به موفقیتهای چشمگیری بتوان دست پیدا کرد.