خلاصه کتاب رهبران بزرگ چگونه رشد می‌کنند؟
خلاصه کتاب رهبران بزرگ چگونه رشد می‌کنند؟
4.7
(18)

آنچه در اين چکيده مي‌آموزيد

کن بلانچارد، که ميليون‌ها جلد از کتاب‌هايش از جمله کتاب پرفروش «مدير يک دقيقه‌اي» به فروش رفته است، يکي از مطرح‌ترين نويسنده‌هاي حوزه‌ي کسب‌وکار در دنيا است. بلانچارد با همراهي مارک ميلر که خود مدير يک شرکت است، در سال 2009 کتاب «راز» را خلق کردند. آخرين همکاري آن‌ها، کتاب «مديران بزرگ رشد مي‌کنند»، يک حکايت آموزنده است که توضيح مي‌دهد چرا رهبران کسب‌و‌کار بايد همواره به رشد ادامه دهند.

اين کتاب که به زبان بسيار ساده و روان نوشته شده است يک داستان کوتاه در مورد کسب‌وکار است که به صورت مستقيم پيامي در مورد بهبود شخصي در بر دارد. بلانچارد و ميلر در مورد ملزومات يک «مدير خدمت‌گزار» بحث مي‌کنند و خوانندگان را تشويق مي‌کنند که درک شخصي و حرفه‌اي خود را گسترش دهند. مديرسبز اين حکايت را به طرفداران اين دو نويسنده و مديراني که به دنبال يک کتاب خوب براي رسيدن به چيزي تفکر برانگيز هستند، توصيه مي‌کند.

 

به دنبال رهبري کسب‌و‌کار

جف براون يک مدير کامل و تربيت شده و يک «مدير خدمتگزار» به‌تمام‌معنا بود. کسي که براي خدمت به ديگران مديريت مي‌کند. او به مردم در تمام جنبه‌هاي زندگي کمک مي‌کرد و فوق‌العاده تاثيرگذار بود. هر کسي که جف را مي‌شناخت او را تحسين مي‌کرد. با اينکه نسبتا جوان بود و نسبت به شيوه زندگي و خوردوخوراک با درايت عمل مي‌کرد و هميشه در بهترين وضيعت فيزيکي قرار داشت، اما بر اثر حمله‌ قلبي فوت کرد. هیچ‌کس ديگري به‌اندازه تنها پسرش، بليک، اين جاي خالي را احساس نکرد. بليک در شرف فارغ‌التحصيلي در رشته مديريت بازرگاني بود و با جاه‌طلبي به دنبال اولين شغلش بود. او نمي‌توانست آخرين حرف‌هاي پدرش را فراموش کند که به او گفت: «تو مي‌تواني يک مدير موفق باشي».

بليک هرگز خود را به چشم يک مدير بالقوه نديده بود، بنابراين حرف‌هاي پدرش در ذهنش باقي ماند، چون پدرش هرگز حرفي را بدون دليل نمي‌زد. بليک با خود عهد بست که معني رهبري و مديريت کسب‌و‌کار را کشف کند و اينکه چگونه مي‌تواند معني آن را در زندگي به کار بگيرد.

 

دِبي عزيز

جف براون، خانم دبي بريوستر را در اين راه هدايت کرده بود. او به بليک گفت که هر موقع به کمکش نياز داشت با او تماس بگيرد. بليک او را پيدا کرد. دِبي زماني که قرار ملاقات با بليک را پذيرفت به او گفت: پدرت آن‌قدر زندگي مرا تغيير داد که افتخاري خواهد بود بتوانم به تو در هر زمينه‌اي که مي‌توانم، کمک کنم. بليک از اينکه مي‌شنيد که دبي چقدر راجع به او و زندگي‌اش مي‌داند شگفت‌زده شده بود. دبي توضيح داد که جف آن‌قدر بليک را دوست داشت که هميشه پيش همکاران از او تعريف مي‌کرد. دبي توضيح داد، اين صميميت يکي از ويژگي‌هايي بود که از جف، يک مدير بزرگ مي‌ساخت.

بليک اقرار کرد: گيج شده‌ام، فکر مي‌کردم مديریت بايد در مورد مسائل مديريتي باشد. دبي خنديد و يادآور شد که جف به‌شدت معتقد به گروه‌هاي کاري قوي و متحدي بود که «در همه مسائل، با هم زندگي کنند.» اعضاي گروه‌هاي کاري جف همواره مهم‌ترين جزئيات زندگي خود را با همديگر در ميان مي‌گذاشتند. براي جف هيچ‌چيز مهم‌تر از پسرش نبود.

بليک مجذوب درس‌هاي مديريت دبي شده بود. دبي به بليک گفت که تقريبا هرچه در مورد مديريت مي‌داند را جف به او ياد داده است و قبل از اينکه جف زير پروبال او را بگيرد، گروهي که او هدايت آن را بر عهده داشت، از لحاظ بهره‌وري بدترين بخش شرکت بود. تحت آموزش‌هاي جف، دبي گروهش را به يکي از بهترين گروه‌هاي شرکت تبديل کرد. سرانجام، سازمان دبي را به مسئول ارتقا مديريت و بعد به سرپرست همه عمليات گماشت.

 

من مدير باشم؟

درحالي‌که دبي جزئيات سوابق خود را تعريف مي‌کرد، بليک هم مؤدبانه گوش مي‌داد. وقتي دبي صحبت‌هايش را تمام کرد، بليک به او گفت که آن‌قدر که پدرش مطمئن بود که او توانايي مدير شدن را دارد، در مورد خودش مطمئن نيست. در سن 22 سالگي بليک هيچ ايده‌ا‌ي در مورد اينکه چگونه بايد کسي را مديريت کند نداشت.

دبي به بليک گفت که بسياري از مردم مفهوم رهبري کسب‌و‌کار را درک نمي‌کنند. آن‌ها فرض مي‌کنند که رهبران هميشه مديران ارشد، ژنرال يا مديران اجرايي هستند. در عمل، رهبر کسي به مثال والدين، فاميل، دوست يا معلم است که تأثيري در زندگي ديگر مردم دارد. دبي، بليک را خاطرجمع ساخت که «همه‌ ما فرصت اين کار را داريم.»

صحبت‌هاي دبي، براي بليک روشنگر بود. بليک دريافت که مي‌تواند يک مدير شود، اما اول از همه تمرکزش روي پيدا کردن يک شغل خوب بود. دبي به بليک توصيه کرد به دنبال شرکتي باشد که با ارزش‌هايش منطبق باشد.

او به يک شغل خوب و ماندگار و مديري که بر آينده‌اش سرمايه‌گذاري کند، نياز داشت. دبي توضيح داد که بليک با يک انتخاب سخت و مهم روبرو است: اينکه آيا مي‌خواست در آن شرکتي که استخدام مي‌شود يک مدير باشد، يا اينکه مي‌خواست صرفا کارمندي باشد که در کاري به‌عنوان يک شخص ساده همکاري کند، نه به‌عنوان يک مدير؟

 

ماجراي پيدا کردن شغل

دبي به بليک گوشزد کرد که به دنبال کسب مقام در يک سازمان نباشد مگر آنکه حاضر باشد به ديگران خدمت کند. دبي فراموش‌نشدني‌ترين درس رهبري جف را تکرار کرد: «رهبران بزرگ خدمت مي‌کنند». دبي همچنين توضيح داد که رهبران بزرگ همواره آماده‌ رشد و دنبال کردن چهار پند- شناخت کسب کنيد، با ديگران در ارتباط باشيد، دنياي خود را گسترش دهيد، حکيم باشيد- هستند. اما قبل از اينکه بليک بتواند کسي را مديريت کند، به يک شغل خوب نياز داشت. دبي افرادي را معرفي کرد که بليک مي‌توانست براي پيدا کردن شغل از آن‌ها کمک بگيرد و شرکت‌هاي برتري که مي‌توانستند براي بليک ايده‌آل باشند را فهرست کرد.

بليک با سه شرکت مصاحبه کاري انجام داد. يکي از آن‌ها فورا شغلي به او پيشنهاد داد، شرکت ديگر، داينستار، قرار مصاحبه‌ ديگري با او ترتيب داد. بليک از دبي پرسيد که آيا ممکن است اين نشانه‌ي اين باشد که داينستار يک سازمان ضعيف است که نمي‌تواند به درستي تصميم بگيرد.

 

تصميمات مردم

دبي توضيح داد که مهم‌ترين تصميمات مديران در مورد افرادي است که مي‌خواهند استخدام کنند. هر سازمان مسئوليت‌پذير، با متقاضيان کار چندين مصاحبه ترتيب مي‌دهد. بليک به هرکدام از اين شرکت‌ها هم که مي‌پيوست، مي‌دانست که مي‌خواهد يک مدير باشد و به‌عنوان يک مدير بالقوه رشد کند.

دبي به بليک گفت که براي مدير شدن و براي داشتن ظرفيت مديريت، بايد دو جنبه‌ بسيار مهم را درک مي‌کرد: چشم‌انداز يا جهت حرکت، يعني دانستن اينکه افراد را به چه سمتي مي‌خواهد هدايت کند و اجرا کردن، که شامل اين است که چگونه مي‌خواهد به مقصد خود برسد. مفهوم «مدير خدمتگزار» در جنبه دوم وارد کار مي‌شود. مديران خدمت‌گزار به ديگران کمک مي‌کنند تا هر يک به اهداف مربوط به خود برسند تا بتوانند در نهايت به اهداف نهايي که رهبر براي سازمان در نظر گرفته برسند.

 

یافتن شغل

در مصاحبه‌ بعدي با شرکت داينستار، او آلن اسميت، مدير شرکت را ملاقات کرد. بليک از اينکه رهبر يک شرکت بيليون دلاري با يک متقاضي کار ملاقات کند متعجب شده بود. سرپرست منابع انساني شرکت توضيح داد که آقاي اسميت باور دارد که تصميمات شرکت در مورد استخدام افراد جديد، مهم‌ترين تصميماتي است که شرکت مي‌گيرد. حين جلسه با آقاي اسميت، بليک ملاحظه کرد که اتاق مدير پر از کتاب بود. وقتي بليک پرسيد که چرا مديران بايد همچنان به دنبال کسب دانش باشند، اسميت توضيح داد که بخش اصلي مديريت يادگيري است، «ظرفيت يادگيري من مشخص‌کننده‌ ظرفيت مديريت من است. اگر يادگيري را متوقف کنم، در اصل کارم را متوقف کرده‌ام.»

وقتي داينستار شغلي به بليک پيشنهاد داد، او به‌سرعت آن را قبول کرد و براي دادن خبر خوش فورا با دبي تماس گرفت. بليک از دبي پرسيد که حالا چگونه مي‌تواند به‌عنوان يک مدير شروع به رشد کند. دبي بلندپروازي و جاه‌طلبي بليک را تحسين کرد و توضيح داد که مديراني که رشد کنند مي‌توانند با چالش‌هاي جديد وفق پيدا کنند، اما مديراني که نمي‌توانند رشد کنند متوقف مي‌شوند، چون سعي مي‌کنند از روش‌هاي قديمي و کهنه براي مقابله با مشکلات جديد استفاده کنند و همين باعث مي‌شود که کنار زده بشوند. سپس دبي در مورد چهار پند براي رشد کردن با بليک صحبت کرد:

 

1. شناخت و دانش کسب کنيد

براي رشد کردن، مديران بزرگ در وهله‌ اول نياز دارند در مورد خودشان شناخت کسب کنند. بايد درک گسترده و عميقي نسبت به حوزه‌هاي فعاليت خود، همکاران و مديريت داشته باشند. دبي به بليک گفت که خودش مدام کتاب‌هاي مديريت مي‌خواند. بسياري از مديران اعتقاد دارند که آن‌قدر سرشان شلوغ است که وقت کافي براي خواندن و کسب دانش ندارند و يا اينکه با اين کار سردرگم مي‌شوند. اين‌ها اشتباهات عظيمي هستند. مديران بايد رشد کردن را در اولويت‌هاي بالاي خود قرار دهند و به‌طور پيوسته بر افزايش دانش خود متمرکز شوند. وقتي بليک از دبي پرسيد که رهبران چه مقدار وقت به کسب دانش اختصاص دهند، دبي به او گفت که کسب دانش يک فرايند ابدي است.

 

2. با ديگران در ارتباط باشيد

مديران بايد به مردم، با ياد دادن کمک کنند. بليک به اين حرف دبي خنديد و گفت: «ياد دادن؟ چي؟ من هنوز زيادي جوانم.» دبي توضيح داد که بليک مي‌تواند با داشتن روابط متقابل با اعضاي گروه خود و با پرسيدن سوالات درست به آن‌ها چيز ياد دهد. هر فعاليت مي‌تواند باعث شود مردم سخت‌تر فکر کنند و اين نشان آموزگاران بزرگ است: آن‌ها سوالات تفکر برانگيز مي‌پرسند و فعاليت‌ها و اطلاعات ارزشمندي را با آن‌ها به اشتراک مي‌گذارند.

در حين ياد دادن مي‌توان دانش کسب کرد. بهترين راه براي يادگرفتن هر چيز شامل يادداشت برداشتن، بررسي دقيق يادداشت‌ها، تبديل آن‌ها به درس‌ها و سهيم شدن اين آموخته‌ها با ديگران است. اين يادگيري مي‌تواند به صورت رسمي باشد، مانند يک کلاس درس، يا غيررسمي، مانند لحظات آموزنده در يک گفتگو در خانه يا محل کار.

 

3. دنياي خود را گسترش دهيد

مديران بايد به‌طور پيوسته افق‌هاي ديد خودشان را گسترش دهند، چه در حرفه، با تجربيات مديريت و چه شخصي، از طريق تجربيات زندگي. دبي به بليک گفت: هميشه در کار يا خارج از آن، چشم‌انتظار تجربياتي باش که در گذر زمان از تو مدير بهتري مي‌سازد. در حين صحبت با هم در اين زمينه، کارهاي مشخصي را مشخص کردند که بليک با انجام آن‌ها مي‌توانست دنياي خود در محل کار يا خارج از آن را گسترش دهد.

  • در محل کار: فعاليت‌هاي شخص ديگري را در شغلش موردتوجه قرار دهيد، در بخش ارتباط با مشتري‌ها رفت‌وآمد داشته باشيد، تماس‌هاي مشتري‌ها را بررسي کنيد، با رهبران و مديران ارشد وقت زيادي بگذرانيد، از بهترين افراد سازمان بخواهيد که تجربيات مفيدشان را با شما در ميان بگذارند، مربي‌اي در خارج از سازمان داشته باشيد، آرشيوهاي شرکت را بازبيني کنيد و نقش يک رهبر را بازي کنيد.
  • خارج از محل کار: به کشورهاي ديگر سفر کنيد، تفريحات جديدي پيدا کنيد و براي آن‌ها وقت بگذاريد، زباني ياد بگيريد، در پي ماجراجويي باشيد، کارهايي مانند پرش با چتر، غواصي، کوهنوردي؛ با افرادي که شما را دوست دارند وقت بگذرانيد، در مورد موضوعاتي که ارتباطي به حوزه‌ کاري شما ندارند مطالبي بخوانيد.

 

4. حکيم باشيد

حکمت مي‌تواند از دانش بيايد، اما دانش زياد به‌خودی‌خود برابر با حکمت نيست. دبي توضيح داد «حکمت، توانايي به کار بردن دانش، مهارت‌ها، تجارب زندگي در زمان مناسب و به روش مناسب است». حکمت چيزي نيست که به دست بياوريد، چيزي است که بايد به دنبالش بگرديد. به دنبال حکمت بودن چهار جنبه دارد:

  1. ارزيابي از خود: قبل از اينکه در مورد دنيا، حکمت کسب کنيد، بايد ابتدا در مورد خودتان دانش و حکمت کسب کنيد. از خودتان بپرسيد: در چه چيزي برتري دارم؟ چه چيزي برايم از همه سخت‌تر است؟ چگونه به سازمان، با دنياي اطراف ارزشي مي‌افزايم؟
  2. بازخوردهاي صادقانه: از همکاران خود سه سوال مهم بپرسيد: بايد چه کاري را شروع کنم؟ بايد چه کاري را ادامه دهم؟ بايد به چه کاري خاتمه دهم؟ چون بليک تازه‌وارد شرکت شده بود، دبي فکر کرد بهتر خواهد بود که بليک از ديگران بپرسد، مهم‌ترين راهنمايي‌ها در مورد کارش کدام‌ها هستند. هرگز براي پرسيدن سوالات درست زود نيست. سوال کردن از ديگران نشان داد که بليک مايل است که از همکاران خود بياموزد، اين يکي از مهارت‌هاي کليدي رهبري است.
  3. از ديگران مشورت بگيريد: به دنبال توصيه‌هاي ديگران بودن مربوط به آينده است، درحالي‌که پرسيدن نظر آن‌ها و گرفتن بازخورد مربوط به گذشته است. دبي سوالات زير را به بليک داد تا در مواقعي که به دنبال توصيه‌ ديگران است بپرسد: چه تصميماتي در زندگي بزرگ‌ترين تأثير را در موفقيتتان داشته است؟ چه چيزي را اکنون مي‌دانيد که آرزو مي‌کنيد، اي کاش 20 سال پيش مي‌دانستيد؟ چه کتاب‌هايي بزرگ‌ترين تأثير را بر زندگي شما داشته است؟ اگر مربي شخصي من بوديد، چه توصيه‌اي به من مي‌کرديد.
  4. زمان: حکمت، چيزي نيست که يک شبه به دست بيايد. اغلب اوقات سال‌ها طول مي‌کشد. دانشي که از طريق تجربه به دست مي‌آوريد حکمت را تغذيه مي‌کند.

 

يک مدير الهام‌بخش

در شغل جديد خود به‌عنوان عضو يک گروه هماهنگ‌کننده در داينستار، بليک به‌طور پيوسته درس‌هاي مديريت دبي را به کار گرفت. او به‌سختی تلاش کرد که تا جاي ممکن دانش کسب کند. با هم‌گروهي‌ها و ديگر کارمندان ارتباط نزديکي برقرار کرد. وقت و انرژي خود را بر گسترش افق‌هاي ديدش در زندگي و کار سرمايه‌گذاري کرد و با تواضع کامل تمام تلاشي که مي‌توانست انجام دهد را در راه به دست آوردن حکمت به کار گرفت.

بليک به ارتباط منظم خود با دبي ادامه داد. دبي پيشرفت او در کار و همچنين در رهبري در داينستار را زير نظر مي‌گرفت و او را با ديدگاه‌هاي پرارزش مديريتي که بيشتر آن‌ها را از پدر بليک آموخته بود، مجهز کرد. بليک به‌سرعت به يک آدم موفق در شرکت تبديل شد. تحت تأثير غيرت، تعهد و فروتني و هوش بالايش، مديريت داينستار به بليک پيشنهاد داد که عضو گروه ويژه براي ارتقا رهبري در شرکت شود. با در نظر گرفتن تمام چيزهايي که بليک از دبي در مورد مديريت ياد گرفته بود، اين تمرين خوبي براي او بود. بليک اکنون در راه رسيدن به رهبري بود.

 

نکات کليدي کتاب

  • مديران با ديگران در ارتباط هستند، پذيرا و عاقل هستند و به‌خوبي از همه‌چیز اطلاع دارند.
  • براي تبديل شدن به مدير، مشتاق باشيد که رشد کنيد و چهار پند زير را دنبال کنيد:
  • شناخت و دانش کسب کنيد. اول از همه نسبت به خودتان، سپس در مورد حوزه‌ کاري خود، همکاران و کسب‌وکارتان.
  • با ديگران در ارتباط باشيد و هر چه مي‌دانيد را به آن‌ها ياد دهيد و از آن‌ها بياموزيد.
  • دنياي خود را گسترش دهيد و به دنبال تجارب جديدي باشيد که افق‌هاي ديد شما را گسترش دهند.
  • حکيم باشيد، با استفاده کردن از دانش خود حکيم باشيد.
  • شما حکيم به دنيا نيامده‌ايد. براي شروع به‌دست آوردن حکمت، ابتدا به‌طور عميق خود را ارزيابي کنيد. سپس از ديگران نظر بخواهيد تا ببينيد در چه مواردي موفق عمل مي‌کنيد و در چه چيزهايي کاستي داريد.
  • در مرحله بعدي از توصيه‌هاي ديگران استفاده کنيد تا مانند يک مدير رشد کنيد و بهتر شويد، به‌عنوان يک «مدير خدمت‌گزار».
  • درک کنيد که نمي‌توانيد يک شبه حکيم بشويد، حکمت نيازمند سال‌ها تجربه است.
  • داشتن يک مربي و مرشد در اين راه به شما کمک خواهد کرد.

میانگین امتیاز 4.7 / 5. تعداد آرا: 18

این 3 کتاب بهترین کتاب‌های بهبود فردی است!

فیلم دوره سیستم سازی با 60 درصد تخفیف ویژه - فقط تا امشب