خلاصه کتاب فروش به مغز قدیمی
خلاصه کتاب فروش به مغز قدیمی
فهرست مطالب
4.8
(5)

کتاب فروش به مغز قدیمی (۲۰۰۳) نوشته Patrick Renvoisé و Christophe Morin، اثری ارزشمند در زمینه روانشناسی تصمیم‌گیری و بازاریابی است. این کتاب نشان می‌دهد انسان‌ها بیشتر تصمیم‌های خود را نه بر اساس منطق؛ بلکه با تکیه بر قدیمی‌ترین بخش مغز می‌گیرند؛ بخشی که توسط احساسات، غریزه بقا و واکنش‌های ناخودآگاه هدایت می‌شود.

نویسنده در کتاب فروش به مغز قدیمی، مجموعه‌ای از ابزارها و تکنیک‌های کاربردی معرفی می‌کند تا بازاریابان و فروشندگان بتوانند پیام‌های خود را به‌گونه‌ای طراحی کنند که با این بخش ابتدایی و قدرتمند مغز ارتباط مستقیم برقرار کند. از جمله این روش‌ها می‌توان به استفاده از نشانه‌های بصری تاثیرگذار، قلاب‌های احساسی و به‌کارگیری زبانی ساده و پرکنتراست اشاره کرد.

هدف اصلی کتاب فروش به مغز قدیمی این است به هر فردی، چه در فروش و چه در ارتباطات روزمره، یاد بدهد چگونه پیام‌هایش را طوری منتقل کند که مغز انسان ذاتا برای پاسخ‌گویی به آن آماده باشد؛ به‌این‌ترتیب مخاطب نه‌تنها راحت‌تر متقاعد می‌شود؛ بلکه پیام نیز اثرگذاری بیشتری خواهد داشت.

 

غریزه همیشه پیروز است!

آیا تابه‌حال شده در یک ارائه عالی شرکت کرده‌ باشید که در نهایت باز هم به پیشنهاد «نه» بگویید؟

محصول را دوست داشتید، ارائه‌دهنده قانع‌کننده بود؛ اما چیزی در ذهن‌تان جرقه نزد. دلیل این اتفاق ساده است: «تصمیم‌گیری منطقی نیست؛ بلکه غریزی است». نکته مهم اینجا است که بیشتر ارائه‌ها و سخنرانی‌های فروش، بخش اصلی مغز را که تصمیم‌ها را می‌گیرد هدف قرار نمی‌دهند.

در بازاری شلوغ و پررقابت، آنچه واقعا توجه مشتری را جلب می‌کند لیستی از ویژگی‌ها نیست؛ بلکه یک ارتباط احساسی و غریزی است؛ پیامی که باعث ایجاد احساس شود، به درد و نیاز واقعی اشاره کند، تضادها را به‌وضوح نشان دهد و مزیت محصول را آن‌قدر ملموس سازد که مشتری بتواند آن را «حس» کند. این بخش سریع، احساسی و عمیق از پیام، دقیقا به مغز قدیمی می‌رسد؛ همان مرکز باستانی تصمیم‌گیری که خیلی قبل‌تر از ورود منطق، حکم نهایی را صادر می‌کند.

کتاب فروش به مغز قدیمی نشان می‌دهد چگونه می‌توان با یک تغییر ساده اما قدرتمند، شیوه ارائه ایده‌ها و پیام‌ها را متحول کرد. به‌جای پر کردن اسلایدها از حقایق خشک یا آمارهای پیچیده، یاد می‌گیرید چگونه توجه مخاطب را در همان لحظه اول جذب کنید، آن را حفظ نمایید و علاقه او را به عمل تبدیل کنید؛ آن هم با استفاده از شش محرک قدرتمند و همیشگی که دکمه خرید درونی مغز را فعال می‌کنند.

چه محصولی برای فروش داشته باشید، چه یک ایده یا حتی یک پیشنهاد ساده، با یادگیری اصول کتاب فروش به مغز قدیمی می‌توانید با بخشی از مغز صحبت کنید که واقعا تصمیم‌ها را می‌گیرد و همین موضوع، بزرگ‌ترین مزیت شما در متقاعدسازی و موفقیت در فروش خواهد بود.

 

متقاعدسازی بخش تصمیم‌گیر مغز

اگر می‌خواهید متقاعد کنید، با بخش تصمیم‌گیر مغز صحبت کنید.

محصولات عالی به‌تنهایی خودشان را نمی‌فروشند. ممکن است فناوری پیشرفته‌ای داشته باشید یا خدماتی انقلابی ارائه دهید؛ اما اگر پیام شما به بخشی از مغز نرسد که واقعاً تصمیم می‌گیرد، تلاش‌های فروشتان بی‌اثر خواهد بود.

علم نورومارکتینگ نشان داده است تصمیم‌گیری تنها بر پایه منطق نیست؛ بلکه غریزه، احساسات و انگیزه‌های بقا نیز تعیین‌کننده‌ هستند. بخشی از مغز که این تصمیم‌ها را می‌گیرد، همان مغز قدیمی است.

مغز قدیمی

مغز قدیمی یا مغز خزنده، قدیمی‌ترین بخش مغز انسان است که حدود ۴۵۰ میلیون سال پیش شکل گرفته و هنوز هم مسئول غریزه بقا است. این بخش قبل از زبان، منطق و حتی احساسات پیچیده تکامل یافته و برای تحلیل جداول یا بررسی مشخصات فنی طراحی نشده است.

کار اصلی این بخش تصمیم‌گیری است. بخش قدیمی مغز تمام اقدامات مهم را کنترل می‌کند و برای واکنش به ترس، تضاد، سادگی و احساسات، به‌طور ذاتی آماده است؛ به‌همین‌دلیل فروش صرفا با ارائه حقایق اغلب ناکام می‌ماند؛ چون شما با مغز منطقی صحبت می‌کنید اما مغز قدیمی، جایی که تصمیم واقعی گرفته می‌شود، نادیده گرفته شده است.

بخش‌های اساسی مغز انسان

مغز انسان سه بخش اصلی دارد:

1. مغز جدید: برای تفکر
2. مغز میانی: برای احساس
3. مغز قدیمی: برای تصمیم‌گیری

خلاصه کتاب فروش به مغز قدیمی

بیشتر ارائه‌های فروش تنها دو بخش اول، یعنی منطق و احساس را هدف می‌گیرند و بخش سوم را فراموش می‌کنند. این همان نکته‌ای است که کتاب فروش به مغز قدیمی بارها بر آن تاکید می‌کند:

«حتی بهترین داستان‌های احساسی، بدون درگیر کردن مغز قدیمی، خیلی راحت نادیده گرفته می‌شوند».

 

چگونه می‌توان با بخشی از مغز ارتباط برقرار کرد که زبان را نمی‌فهمد؟

پاسخ ساده است: «از نشانه‌ها و محرک‌هایی استفاده کنید که مغز قدیمی طی میلیون‌ها سال تکامل به آن حساس شده است». این بخش مغز، به‌سرعت تهدیدها و پاداش‌ها را تشخیص می‌دهد؛ بنابراین پیام خود را در قالب بخش‌های زیر ارائه دهید:

  • قبل و بعد
  • مشکل و راه‌حل
  • خطر و ایمنی

پیام را ساده و واضح نگه دارید، چون مغز قدیمی پیچیدگی را دوست ندارد. از تصاویر استفاده کنید، چراکه مغز سریع‌تر و مستقیم‌تر به آن پاسخ می‌دهد. همچنین باید پیام را با احساس همراه کنید؛ زیرا احساس، پل ارتباطی میان مغز میانی و مغز قدیمی است.

نقش اعتماد در فروش

کتاب فروش به مغز قدیمی همچنین تاکید می‌کند اعتماد، نقش کلیدی در فروش دارد. مغز قدیمی همیشه دنبال نشانه‌های خطر است. وقتی با اعتمادبه‌نفس، وضوح و تسلط ظاهر می‌شوید، مخاطب احساس امنیت می‌کند و احتمال پذیرش پیام افزایش می‌یابد؛ اما اگر ارائه شما پر از اصطلاحات پیچیده و جزئیات غیرضروری باشد، مغز مخاطب دچار سردرگمی می‌شود.

کتاب فروش به مغز قدیمی، می‌آموزد چگونه پیام‌ها و ارائه‌های خود را به‌گونه‌ای طراحی کنید که مغز قدیمی فورا آن‌ها را دریافت کند و علاقه مخاطب را به عمل تبدیل کند. با یادگیری اصول این کتاب، برتری واقعی در متقاعدسازی و فروش را تجربه خواهید کرد.

 

صحبت به زبان مغز قدیمی

بخشی از مغز که تصمیم‌های خرید را هدایت می‌کند، به بیانیه ماموریت شرکت شما یا داستان بنیان‌گذار اهمیت نمی‌دهد. تعداد جوایز شما یا نوآوری فناوریتان برای آن اهمیتی ندارد. آنچه برای این بخش مهم است، بقا است؛ بقای خود آن بخش از مغز.

این همان مغز قدیمی است و اگر می‌خواهید آن را تحت‌تاثیر قرار دهید، باید به زبان خودش صحبت کنید.

مغز قدیمی خودخواه است و هر پیام را از نظر ارتباط شخصی بررسی می‌کند. تنها یک سوال می‌پرسد: «برای من چه فایده‌ای دارد؟»؛ بنابراین هر ارائه، هر اسلاید و هر جمله باید بر نیازهای مخاطب تمرکز کند؛ نه کسب‌وکار شما.

به‌جای گفتن «ما یک رهبر جهانی هستیم»، بگویید «شما سریع‌تر به نتیجه می‌رسید». به‌جای لیست کردن ارزش‌های شرکت، نشان دهید محصولتان چگونه زندگی آن‌ها را آسان‌تر، غنی‌تر یا کم‌ریسک‌تر می‌کند. این کار فریبکارانه نیست؛ بلکه مرتبط و مفید است.

مغز قدیمی و علاقه به تضاد

مغز قدیمی همچنین شدیدا به تضاد علاقه دارد. این بخش نمی‌تواند ظرافت‌ها را خوب درک کند و دنبال گزینه‌های واضح و تفاوت‌های ملموس است؛ بنابراین قبل و بعد را نشان دهید.

کتاب فروش به مغز قدیمی توصیه می‌کند تصویری از زندگی با «راه‌حل شما» و زندگی بدون آن ارائه دهید. به‌جای «ما به کسب‌وکارها کمک می‌کنیم رشد کنند»، بگویید «ما به یک مشتری کمک کردیم درآمدش را ظرف ۶۰ روز دوبرابر کند».

مغز قدیمی عاشق تضاد است:

  • درد در مقابل راحتی
  • هرج‌ومرج در مقابل نظم
  • تاخیر در مقابل سرعت

برای محصول خود زوج‌های مقایسه‌ای بسازید:

  • اگر زمان صرفه‌جویی می‌کند، مقایسه کنید حالا چه مدت طول می‌کشد و با راه‌حل شما چقدر سریع‌تر خواهد بود.
  • اگر ریسک را کاهش می‌دهد، خطر نادیده گرفتن را در مقابل امنیت اقدام نشان دهید.

ملموس بودن

در نهایت، مغز قدیمی عاشق ملموس بودن است. عبارات انتزاعی مانند «راه‌حل‌های سفارشی» یا «اکوسیستم‌های پویا» برای آن قابل‌درک نیست. مغز قدیمی با اصطلاحات پیچیده کاری ندارد؛ بلکه این بخش هنوز در حالت انسان نخستین است.

آنچه را می‌فهمد، چیزی است که بتواند تصور کند:

  • بنابراین به‌جای «مقیاس‌پذیری مبتنی بر ابر»، بگویید «به فایل‌های خود از هرجا و در هر زمان دسترسی داشته باشید».
  • به‌جای «بهینه‌سازی کارایی»، بگویید «زمان مدیریت خود را نصف کنید».

هرچه ملموس‌تر، حس‌برانگیزتر و مشخص‌تر باشد، بهتر است. از تصاویر، اعداد ساده و زبان فیزیکی استفاده کنید تا واقعی و قابل لمس باشد.

تحول کلیدی این است که برای افزایش اثربخشی فروش، دیگر تنها به مغز منطقی مخاطب (مغز فکرکننده) اتکا نکنید. به‌جای آن، پیام خود را به مغز تصمیم‌گیر منتقل کنید. درباره نیازها و منافع مخاطب صحبت کنید؛ نه درباره خود یا شرکت‌تان.

گزینه‌ها و مسیرهای واضح ارائه دهید تا مخاطب بتواند تصمیم بگیرد. وقتی این شیوه را به‌کار می‌برید، صرفا اطلاعات نمی‌دهید؛ بلکه مخاطب فورا احساس می‌کند باید اقدام کند. این همان قدرت هماهنگی با محرک‌هایی است که مغز قدیمی برای پاسخ‌دهی به آن‌ها به‌طور ذاتی آماده است.

کتاب فروش به مغز قدیمی، تمام این اصول را به شکلی کاربردی و قابل اجرا آموزش می‌دهد تا پیامتان دقیقا به بخشی از مغز برسد که تصمیم نهایی را می‌گیرد و اثرگذاری فروش به حداکثر برسد.

 

ماندن در ذهن مخاطب

کتاب فروش به مغز قدیمی بیان می‌کند برای تثبیت خود در ذهن مخاطب، روی تصاویر، احساسات و زمان‌بندی تمرکز کنید.

وقتی کسی به ارائه‌تان گوش می‌دهد، تنها بخش‌هایی از آن را به یاد می‌آورد. این بخش‌ها معمولا ابتدا و انتها و هر چیزی که احساسات او را تحریک کرده یا تصویر ذهنی قوی ایجاد کرده، هستند.

این نقص پیام شما نیست؛ بلکه نحوه عملکرد مغز قدیمی است. همانطور که پیش‌تر دیدیم، این بخش از مغز منطقی یا صبور نیست؛ سریع، احساسی و بی‌رحمانه گزینشی است. برای برقراری ارتباط با آن، باید پیام خود را حول سه محرک کلیدی طراحی کنید:

1. زمان‌بندی
2. تصاویر
3. احساسات

ابتدا قدرتمند شروع کنید و قوی‌تر پایان دهید. مغز قدیمی انرژی یا علاقه‌ای ندارد تا همه جزئیات را حفظ کند. آنچه ابتدا و انتهای پیام شما است را به خاطر می‌سپارد. به‌همین‌دلیل مقدمه‌های طولانی و روند آهسته، کشنده‌ هستند.

مهم‌ترین ایده خود را ابتدای ارائه بگذارید، به‌صورت واضح و ساده بیان کنید و سپس آن را در پایان تکرار کنید. بخش میانی می‌تواند جزئیات را پوشش دهد؛ اما انتظار نداشته باشید مخاطب همه آن‌ها را به خاطر بسپارد. هرگاه ممکن است، اولین ارائه را داشته باشید؛ زیرا مغز قدیمی اولین چیزی را که می‌شنود به‌عنوان نقطه مقایسه برای همه چیز دیگر در نظر می‌گیرد. اگر اولین تاثیر را ایجاد کنید، قبل از هر کسی جلو هستید.

توجه به جنبه بصری

دوم، به جنبه بصری توجه کنید. مغز قدیمی برای تصاویر طراحی شده است؛ نه کلمات. این بخش از مغز پیش از شکل‌گیری زبان تکامل یافته و ابتدا به آنچه می‌بیند واکنش نشان می‌دهد؛ به‌همین‌دلیل تصویر یک صفحه شکسته تلفن یا محصولی در حال استفاده، بهتر از فهرست بلندبالای ویژگی‌ها عمل می‌کند.

تصاویر سریع‌تر و غریزی‌تر پردازش می‌شوند و تصمیم‌گیری را تسریع می‌کنند. از عکس‌ها، نمودارها، وسایل کمک تصویری و هر چیزی که مخاطب بتواند فورا آن را «درک کند» استفاده کنید. حتی یک حرکت ساده یا یک طراحی کوچک هم می‌تواند موثر باشد.

ایجاد احساس

سوم، احساس ایجاد کنید. احساسات چسبی هستند که ایده‌ها را در ذهن مخاطب نگه می‌دارند. مغز قدیمی به اطلاعات خنثی واکنش نشان نمی‌دهد؛ بلکه باید باید حسی را، چه کنجکاوی باشد، چه ترس، چه آرامش یا هیجان، احساس کند.

هرچه پیام شما از نظر احساسی قوی‌تر باشد، احتمال ماندگاری آن در ذهن مخاطب و تبدیل آن به اقدام عملی بیشتر خواهد بود. این بدان معنا نیست که هر ارائه باید به یک نمایش دراماتیک تبدیل شود؛ بلکه به‌کارگیری داستان‌ها، استعاره‌ها و مثال‌های واقعی برای ایجاد یک قلاب احساسی ضروری است.

اگر مخاطب شما آنچه گفته‌اید را فراموش کند، شکست خورده‌اید؛ اما اگر احساسات را تحریک کنید، از تصاویر واضح استفاده کنید و زمان‌بندی را درست رعایت کنید، پیام مدت‌ها پس از پایان جلسه در ذهن آن‌ها خواهد ماند.

این همان روشی است که توسط آن می‌توانید منابع را پشت‌سر بگذارید و مستقیم با بخشی از مغز که «بله» می‌گوید، صحبت کنید. کتاب فروش به مغز قدیمی تمام این اصول را به شیوه‌ای عملی و کاربردی آموزش می‌دهد تا پیام دقیقا به بخشی از مغز برسد که تصمیم نهایی را می‌گیرد و تاثیرگذاری فروش، به حداکثر برسد.

 

تصمیم‌گیری براساس غریزه و احساس

برای فروش موثرتر، روی درد تمرکز کنید، مدرک نشان دهید و با تصمیم‌گیر واقعی صحبت کنید.

وقتی افراد تصمیم به خرید می‌گیرند، تصمیم آن‌ها توسط بخشی عمیق‌تر از مغز هدایت می‌شود که کمتر به ویژگی‌ها اهمیت می‌دهد و بیشتر بر اساس غریزه و احساس عمل می‌کند. به‌همین‌دلیل حتی بهترین ارائه‌های فروش، اگر نتوانند دکمه‌های روان‌شناختی مناسب را فعال کنند، ممکن است بی‌اثر باشند.

برای ایجاد ارتباط واقعی و تبدیل علاقه به اقدام، یک فرمول چهارمرحله‌ای وجود دارد که با نحوه تصمیم‌گیری افراد هماهنگ است:

1. درد
2. مدرک
3. سود
4. مغز

شناسایی درد

ابتدا درد را شناسایی کنید. هر خریدار مشکلی دارد که حتی اگر نتواند دقیقا آن را بیان کند، می‌خواهد آن را حل کند1. وظیفه شما این است با پرسش‌های هوشمندانه و شنیدن دقیق، بفهمید واقعا چه چیزی او را ناراحت می‌کند.

برای مدتی فراموش کنید محصولتان چه ویژگی‌هایی دارد. اگر در حال فروش دریل هستید، آن‌ها به یک دریل نیاز ندارند؛ بلکه به یک سوراخ تمیز در دیوار، یک قفسه روی دیوار یا از بین رفتن آشفتگی از روی زمین نیاز دارند. وقتی روی نیاز واقعی آن‌ها تمرکز کنید، گفت‌وگو کاملا تغییر می‌کند و مشکل و درد، همیشه توجه را جلب می‌کند.

ایجاد تمایز

گام بعدی تمایز ایجاد کردن است. اکثر پیام‌های فروش بسیار شبیه هم به نظر می‌رسند. عباراتی مثل: «ما ارائه‌دهنده پیشرو هستیم»، ممکن است ایمن به نظر برسد؛ اما تاثیرگذار نیست.

به یاد داشته باشید: «مغز به مبهم‌گویی واکنش نشان نمی‌دهد؛ بلکه به تضاد پاسخ می‌دهد»؛ بنابراین چیزی بگویید که دیگران نمی‌گویند.

  • آیا شما تنها کسی هستید که تحویل یک ساعته ارائه می‌کنید؟
  • تنها کسی هستید که نتایج را با ضمانت بازگشت پول تضمین می‌کند؟

این‌ها مواردی هستند که در ذهن مشتری می‌ماند. مردم همیشه پیشنهاد شما را با رقبا و حتی با انجام هیچ کاری مقایسه می‌کنند. یک ادعای قوی و منحصربه‌فرد، کمک می‌کند سریع تصمیم بگیرند.

نشان دادن سود

سپس سود را نشان دهید. گفتن اینکه محصول شما عالی است کافی نیست؛ باید آن را نشان دهید. اینجا است که مدرک اهمیت پیدا می‌کند. بخش تصمیم‌گیر مغز به ارزش مفهومی اهمیت نمی‌دهد؛ بلکه می‌خواهد آن را ببیند.

اگر راه‌حلتان منجر به صرفه‌جویی در هزینه می‌شود، میزان و سرعت آن را نشان دهید. اگر عملکرد را افزایش می‌دهد، اجازه دهید مشتری آن را تست کند یا نتایج مقایسه‌ای را مشاهده کند. هرچه سود ملموس‌تر و واقعی‌تر باشد، مغز به آن باور بیشتری پیدا می‌کند.

در نهایت، پیام خود را به مغز قدیمی ارائه دهید. این بخشی است که تصمیم نهایی را می‌گیرد. بهترین پیام‌ها نیز بدون هماهنگی با این بخش مغز، کارساز نخواهند بود. از تصاویر، احساسات، تضاد و سادگی استفاده کنید. فقط درباره ارزش صحبت نکنید و آن را به‌گونه‌ای ارائه دهید که ساده و غیرقابل چشم‌پوشی باشد.

بهترین فروشندگان، صرفا اطلاعات نمی‌دهند؛ آن‌ها با چیزی ارتباط برقرار می‌کنند که برای خریداران اهمیت واقعی دارد و این یعنی مستقیما با بخشی از مغز صحبت کنید که برای گفتن «بله» آماده است.

کتاب فروش به مغز قدیمی تمام این اصول را به‌طور کاربردی آموزش می‌دهد تا پیام، دقیقا به بخشی از مغز برسد که تصمیم نهایی را می‌گیرد و اثربخشی فروش را به حداکثر برساند.

 

همه‌چیز را حول‌ محور مشتری بسازید!

اگر می‌خواهید جلب‌توجه کنید، همه‌چیز را درباره مستری بسازید! همان‌طور که دیدیم، وقتی افراد یک ارائه فروش را می‌شنوند، مغزشان تنها یک سؤال می‌پرسد: «برای من چه فایده‌ای دارد؟»

نتیجه این است اگر پیام شما پر از «ما»، «شرکت ما» و «تیم ما» باشد، در زبان مغز مخاطب اشتباه می‌کنید. اگر می‌خواهید توجه جلب کنید و نتیجه بگیرید، پیام خود را وارونه کنید و همه چیز را درباره آن‌ها بسازید.

استفاده از کلمه «شما»

همان‌طور که در کتاب فروش به مغز قدیمی اشاره شده است، ساده‌ترین و قوی‌ترین راه برای انجام این کار، استفاده از کلمه «شما» است و تکرار آن به‌صورت عمدی و زیاد است. استفاده از «شما» فورا توجه مغز قدیمی را جلب می‌کند و پیام را شخصی و مرتبط نشان می‌دهد. به‌جای گفتن «این پلتفرم ۳۰ درصد هزینه‌ها را کاهش می‌دهد»، بگویید «شما ۳۰ درصد از هزینه‌هایتان را کاهش می‌دهید». اولی درباره یک مسئله صحبت می‌کند؛ دومی مستقیما با کسی حرف می‌زند.

این تغییر در زبان تنها لحنی متفاوت ایجاد نمی‌کند؛ بلکه نحوه دریافت پیام را کاملا تغییر می‌دهد. به محض اینکه از «شما» استفاده می‌کنید، خریدار شروع به تصور خودش در حال استفاده از محصول یا خدمات می‌کند. مغز او تجربه را شبیه‌سازی می‌کند و حتی قبل از انجام خرید، حس مالکیت ایجاد می‌شود.

این همچنین به‌معنای کنار گذاشتن مزایای انتزاعی و ملموس کردن سود است. فرض کنید دستگاه فتوکپی می‌فروشید. می‌توانید به قابلیت منگنه اشاره کنید، یا بگویید: «دیگر وقت خود را برای مرتب کردن صفحات تلف نکنید».

دومی مستقیما به یک درد یا مشکل واقعی مخاطب اشاره دارد و احساس فوریت، ارتباط و انسانیت ایجاد می‌کند. این همان چیزی است که مغز قدیمی به آن توجه می‌کند.

تغییر زاویه دید

یکی از روش‌های ساخت چنین پیام‌هایی، تغییر مداوم زاویه دید است. به‌جای پرسیدن «من چه می‌خواهم بگویم؟»، بپرسید: «چرا آن‌ها باید اهمیت دهند؟» سپس جلوتر بروید:

  • محصول یا خدمات من، چگونه در زمان آن‌ها را صرفه‌جویی می‌کند؟
  • چگونه کارشان را آسان‌تر می‌کند؟
  • چگونه درد واقعی آن‌ها را حل می‌کند؟

هر بار که به این سوال‌ها پاسخ دهید، به پیام مرتبط و موثر نزدیک‌تر می‌شوید.

کتاب فروش به مغز قدیمی همچنین تاکید می‌کند برای پیشرفت بیشتر، می‌توانید از سوال‌های بلاغی استفاده کنید که با «اگر شما…» شروع شود و با یک تصویر قوی و ساده ادامه یابد. به عنوان مثال: «اگر می‌توانستید زمان گزارش‌دهی ماهانه‌تان را نصف کنید، چه می‌شد؟»

این یک حلقه ذهنی ایجاد می‌کند و مخاطب را جذب می‌کند؛ سپس با یک سوال مستقیم حلقه را ببندید: «نظر شما چیست؟»

 

 

پیشنهاد نهایی

در خلاصه کتاب فروش به مغز قدیمی نوشته پاتریک رنوویز و کریستوف مورین، آموختید تمرکز خود را از منطق بردارید و به زبان ذاتی مغز مخاطب صحبت کنید تا تصمیم‌گیری‌ها را تحت‌تاثیر قرار دهید؛ این یعنی تمرکز بر احساسات، تضاد و بقا. روی درد مخاطب تمرکز کنید نه محصول، نشان دهید چگونه زندگی آن‌ها با راه‌حل شما بهتر می‌شود و همه چیز را با شواهد واقعی پشتیبانی کنید.

پیام خود را بصری، ساده و شخصی نگه دارید، بارها از «شما» استفاده کنید، قدرتمند شروع کنید و قدرتمند پایان دهید و همیشه پیام را حول منافع واقعی مخاطب بسازید.

برای درک بهتر نحوه ارائه موثر و تاثیرگذاری روی مخاطب، مطالعه «خلاصه کتاب ارائه» توصیه می‌شود. این کتاب نشان می‌دهد چگونه می‌توان روش‌های سنتی و خسته‌کننده معرفی ایده‌ها را کنار گذاشت و به‌جای آن با خلاقیت، غافلگیری و احساسات، ارتباطی واقعی و ماندگار با مخاطب ساخت.

با یادگیری تکنیک‌های این کتاب، ایده‌هایتان دیگر نادیده گرفته نمی‌شوند و مخاطب، از بی‌تفاوتی به اقدام واقعی هدایت می‌شود.

 

میانگین امتیاز 4.8 / 5. تعداد آرا: 5

60 درصد تخفیف روی همه دوره‌ها به مناسبت 17 سالگی مدیر سبز